ما رأیت الا جمیلا – مولیکس
میگوید: «نام من وائل است، مسئول آتشنشانی ضاحیه در حومه بیروت هستم، وقتی به محل حادثه رسیدم، با صحنه دردناک و وحشتناکی روبهرو شدم که دعا میکردیم آن را نمیدیدیم و سید در آنجا نباشد، اما وقتی از من میپرسند چه دیدهام، میگویم ما رأیت الا جمیلا، جز زیبایی ندیدم…».
به گزارش مولیکس،متن پیش رو گفتوگوی اختصاصی قدس با نخستین امدادگری است که بر پیکر شهید سیدحسن نصرالله حاضر شد. در ادامه این مصاحبه را بخوانید: باید پای صحبت «وائل» بنشینی تا بهروشنی ببینی حال کسانی را که حماسه مقاومت را زندگی میکنند؛ حماسهای که در هر لحظه زندگی جریان دارد و مقاومتی که سید بزرگش بهدست بزرگترین دشمنان بشریت بهشهادت رسید، اما هنوز داغش تازه است و خون گرمش از ضاحیه میجوشد و به کالبد این جهان جان میبخشد. «وائل» نخستین امدادگری است که بعد از حادثه شهادت رهبر فقید حزبالله لبنان به سید مقاومت رسید و پیکر مطهرش را پس از پرواز روحش به ملکوت اعلی دید. روایت این امدادگر را در گفتوگوی اختصاصیاش با قدس میخوانید.
وائل میگوید: من مسئول آتشنشانی ضاحیه در حومه بیروت هستم. تا قبل از جنگ و بحران اخیر لبنان، در کار اطفای حریق و امداد و نجات به مردم و خانوادهها خدمت میکردیم و هنگامی که طوفانالاقصی در کنار مردم ما بهراه افتاد تا از خسارات و دردهای آنها کاسته شود، کار ما نیز شکل دیگری گرفت. وقتی بحران تشدید شد و در آن روزهایی که دشمن پیجرها و تجهیزات ما را منفجر کرد، ما هم در حوزه آمبولانس و امداد و نجات کار کردیم و کوشیدیم به رزمندگان حزبالله امدادرسانی کنیم.
وی مهمترین حادثه دوران کاریاش را چنین روایت میکند: روزی که خبر ترور و مجروحشدن سیدحسن نصرالله و خبر شهادت حضرت سید به ما رسید، ما از نخستین کسانی بودیم که بدون اطلاع به محل حمله رسیدیم؛ جایی که محل اختفای شهید بود. بهمحض رسیدن کار جستوجو در میان آوارها و آتشها و ویرانیها را آغاز کردیم.
این امدادگر لبنانی ادامه میدهد: صبح روز دوم، مکانی که قرار بود حضرت سید در آنجا باشد مشخص شد، مسئولان کار حفاری در ساعات طولانی یعنی حدود ۱۵ تا ۱۸ ساعت مشغول بودند تا اینکه به یکی از راهروهایی رسیدیم که ممکن بود از آن طریق به محل حضور شهید نصرالله برسیم. رسیدن به چنین مکانی کار آسانی نبود. علاوه بر همه مشکلات، به سرعت تشخیص و عمل و نیز الزامات دیگری نیاز بود. البته یکی از مشکلات بزرگ این بود که آنجا حاوی گازهای سمی و کشنده بود. البته ما میتوانستیم بوی آن گازها را از بیرون احساس کنیم، اما برای ورود به آنجا نیاز به تجهیزات ویژه داشتیم. بنابراین دستگاههایی برای محافظت در برابر این گازها تهیه شد که از آنها استفاده کردیم. من به سوراخ پنجرهمانندی رسیدم که باید از آن وارد میشدم، بسیار باریک بود، به این معنی که نمیشد وسایل و تجهیزاتی را که همراه داشتم، از آن عبور دهم. از این رو بدون تجهیزات وارد شدم.
وائل صحنه رسیدن به پیکر مطهر سید مقاومت را اینگونه بهتصویر میکشد: آن صحنهای را که اول دیدم بسیار دردناک و وحشتناک بود. امیدوار بودم در هر مرحلهای از کارم چنین صحنهای را نبینم. دائم دعا میکردم و از خدا میخواستم که حضرت سید در آنجا نباشد، اما به جایی رسیدم که یقین پیدا کردم خدای متعال ما را با بلایی بزرگ آزموده است.
وی میافزاید: برخیها از من می پرسند در آنجا چه دیدهام، من میگویم «ما رأیت الا جمیلا»، جز زیبایی ندیدم، جز رهبری را ندیدم که به بالاترین درجات شهادت نائل آمده است؛ رهبری که آرزویش این بود در راه خدا و در راه رسولخدا(ص) و در راه عشق به اهلبیت(ع) کشته شود. البته این موضوع برای ما بسیار دردناک بود، اما وظیفه من ایجاب میکرد احساسم را کنترل کنم، یعنی وظیفه خود را انجام دهم تا پیکر مطهر حضرت سید را از هر آسیبی حفظ کنم؛ بهویژه آنکه شهید جز خفگی هیچ آسیب جسمی دیگری ندیده بود.
این امدادگر ادامه میدهد: اگر دشمن صهیونیستی، حضور حضرت سید را در آن میان احساس میکرد، یعنی حتی اگر میدانست پیکر شهیدش را نیز از زیر آوار بیرون آوردهایم، حملات بیشتری انجام میداد و همه ساختمانها را ویران میکرد؛ برای همین من کار انتقال را بهکمک همکارانم سریع انجام دادم، هرچند یکی از همکارانم در جریان عملیات تفحص پس از دیدن حضرت سید دچار حادثه شد و بهشهادت رسید که من پیکر او را نیز کنار پیکر حضرت سید یافتم.
وائل ادامه روایت را اینگونه تشریح میکند: من از فرصت استفاده کردم، محاسن مبارک حضرت سید را بر صورتش لمس کردم و دستش را گرفتم؛ دستی که با آن دشمنان را بهوحشت میانداخت و دشمن صهیونیستی را تحقیر میکرد و به جهان میفهماند رزمنده مقاومت که جان خود را به خدا میفروشد هرگز شکست نخواهد خورد.
وی میافزاید: البته ما مشتاق بودیم جسد را سریع دفن کنیم و هماهنگیهای لازم را نیز انجام دادیم، اما هم تعداد شهدا در آن ناحیه زیاد بود و هم کار جستوجو سخت بود؛ من وارد اتاقخوابش شدم، جایی که در آن استراحت می کرد و نیز اتاقی که در آنجا نقشه میکشید و دستور صادر میکرد.
وائل در پایان این گفتوگو تصریح میکند: الحمدلله ما ملت مبارکی هستیم و شهید سیدحسن نصرالله به ما آموخت ملتی که رهبران و فرزندان خود را شهید معرفی نکند، ملت شکست خوردهای است، ملت بیبخششی است.
انشاءالله در مکتب امامحسین(ع) نسلهای بعد ملت ما نیز همین مسیر را ادامه دهند.
*بازنشر مطالب دیگر رسانهها در مولیکس به منزله تأیید محتوای آن نیست و صرفا جهت آگاهی مخاطبان میباشد.
پایان خبر مولیکس
آیا شما به دنبال کسب اطلاعات بیشتر در مورد " ما رأیت الا جمیلا – مولیکس" هستید؟ با کلیک بر روی عمومی، ممکن است در این موضوع، مطالب مرتبط دیگری هم وجود داشته باشد. برای کشف آن ها، به دنبال دسته بندی های مرتبط بگردید. همچنین، ممکن است در این دسته بندی، سریال ها، فیلم ها، کتاب ها و مقالات مفیدی نیز برای شما قرار داشته باشند. بنابراین، همین حالا برای کشف دنیای جذاب و گسترده ی محتواهای مرتبط با " ما رأیت الا جمیلا – مولیکس"، کلیک کنید.